امیر آبتین

فلسفه ی ناب . فلسفه ی پیشتاز و نوین

امیر آبتین

فلسفه ی ناب . فلسفه ی پیشتاز و نوین

۳ مطلب با موضوع «هایدگر :: دازاین» ثبت شده است

ساختار دازاین - بخش سوم

شش. 

سقوط

یکی از جنبه های وجودی دازاین «سقوط» است. 

سقوط در وجود شناسی هایدگر اشاره دارد به «روزمرگی». 

دازاین بنوعی با اهمیت دادن به زمان حال در وضعیت روزمرگی میرود که همان فاصله گرفتن از وجود معتبر است. سقوط در حالتی رخ میدهد که دازاین نسبت به امکان های وجود خویش بی اهمیت شود و قدرت تصمیم و انتخاب خویش را بکار نبندد و تسلیم دیگران و شرایط محیطی شود. 

دازاین در غالب اوقات در زندگی هر روزه اش در وضعیت سقوط است که به طرق مختلف رخ میدهد از جمله عافیت طلبی، غربت یا از خود بیگانگی و منتشر شدن یا تفرقه. زیرا در این حالات، امکان های دازاین را عواملی خارج از خود او به وی دیکته میکنند و در اینصورت فاقد انسجام و وحدتی است که متعلق به خود اصیل است

هایدگر تاکید میکند که دازاین در وضعیت سقوط، خودِ اصیل خویش را از دست میدهد و از آن فاصله میگیرد. اما میگوید نباید به آن بار منفی داد یا داوری کرد زیرا ما در مقام تحلیل هستی شناختی هستیم نه داوری اخلاقی. 

تا اینجا تعدادی از جنبه های دازاین را که خطوط اصلی هستی انسان است بیان کردم که هایدگر همه‌ی آنها را زیرمجموعه دلمشغولی قرار داده است. دازاین موجودیست که همیشه دلمشغولی دارد، میتواند این یا آن دلمشغولی را داشته باشد اما نمیتواند به کل دلمشغولی نداشته باشد. و این دلمشغولی لایه های مختلفی دارد که هر یک از جنبه هایی که تا الان توضیح دادم در یکی از سه دسته ای قرار میگیرد که هایدگر انها را مشخص کرده. 

1.دازاین «هستی از خود پیش» است. امکان، فراکنی و فهم در این دسته قرار میگیرند 

2.دازاین هستی است که از قبل در یک جهان بسر میبرد. (واقع بودگی، فراافکنی و حالات و احساسات انفعالی) 

3.دازاین یک هستی نزدیک به جهان خویش است. بگونه ای که اغلب در آن حل میشود. (سقوط. از خود بیگانگی). 

اما هایدگر اینها را برای شناخت هستی انسان کافی نمیداند و مقوله ی زمان را برای شناخت کامل انسان وارد میکند. 

هفت

زمانمندی

هایدگر هستی دازاین را بر حسب زمان مورد پدیدارشناسی قرار داد. زمان مورد نظر با هستی دازاین تفسیر شود، صرف زمان مطلق و قراردادی مرسوم نیست؛ بلکه مراد «زمان وجودی» است. 

زمان وجودی، زمان من است. یعنی اندازه و ظرف زندگی دازاین. و زمینه ی هستی شناختی وجود انسان است. 

زمان وجودی از گذشته به حال و به اینده حرکت نمیکند بلکه از آینده شروع میشود. 

دازاین با درک پایان پذیری و فهم مرگ خود، خویشتن. ا به آینده می افکند، سپس با دیدن مرگ خود، به گذشته برمیگردد تا گذشته ای که سازنده ی حال است با آینده ای که امکان های آن را در اختیار دارد، تلفیق و سازگار کند. 

بنابراین وجود انسانی بر حسب زمان «موجود به سوی مرگ» است. 

زمانی که دازاین مرگ خود را میفهمد، خود را در زمان میبیند، محدودیت های وجودی خویش را درک میکند، پایان پذیری خود را درک میکند، بانگ وجدان او را به آزادی و وجود اصیل و معتبر شدن فرامی‌خواند. 

وجود اصیل، وجودی که اصالت دارد و معتبر است، خود را فراافکنی کرده و در آینده مرگ خود را فهم کرده است. بنابراین او با این فهم؛ مسیولیت وجود خود را، حتی واقع بودگی را که خود مقصر نیست را هم به عهده میگیرد، هر آنچه که بوده و به او داده شده بدون آنکه در انتخاب آنها سهمی داشته باشد، از آن خود میکند و از طریق این به خود اختصاص دادن، آزادی لازم برای عزم اصیل در موقعیت زمان حال را میابد. 

این است که نام کتاب هایدگر «هستی و زمان» است چرا که اهمیت زمان در هستی شناسی انسان بسیار اهمیت دارد و قابل تفکیک از انسان نیست. 

این ویژگی های کلی دازاین بود که بصورت اجمالی و خلاصه بیان شد. در ادامه از جنبه های دیگر انسان میگویم و هر مبحث مثل ازادی، زبان و غیره را باز میکنم. 

اما در نهایت هدفم مسئله هرمنوتیک هایدگر است چراکه این مباحث در مورد فلسفه هایدگر تکرار شده اما هرمنوتیک کمتر مورد بررسی قرار گرفته. و ادامه دارد تا مبحث بزرگ «متافیزیک چیست» هایدگر... 

  • امیر آبتین

ساختار وجودی دازاین- بخش دو

تا اینجا (در پست قلب هایدگر) دو مورد از ساختار و ویژگی های دازاین یا انسان بیان شد، دو مورد از حالت در جهان بودگی انسان؛ دازاین یعنی هستی در جهان و هر دازاین دنیای خود را دارد و دازاین دارای واقع بودگی است و خود را در موقعیتی خاص میابد و اما ادامه‌ ویژگی های آن... 

سه

 «افکندگی» 

افکندگی یکی از ویژگی های وجودی دازاین است. این حالت ارتباط نزدیکی با خصیصه «واقع بودگی» دارد که در مقاله قبلی توضیح دادم. 

افکندگی یا پرتاب شدگی به این معنیست که دازاین در موقعیتی خاص پرتاب شده. 

مراد از واقع بودگی این بود که دازاین همواره خودش را در موقعیتی میآبد که بودن نام دارد. دازاین هرگز در افق های بسیار باز عمل نمیکند، یعنی نمیتواند خود را در آینده ای بسیار دور و با شرایطی که از حال حاضر اوست، تصور کند زیرا برای هرلحظه ای از وجود داشتنش از قبل «داده های» زیادی وجود دارد مثل انتخابهای گذشته و برخی که اساسا انتخاب نشده اند و همین انتخاب نشدن در روند فعلی او اثر گذاشته. 

بعبارتی دازاین با خاصیت افکندگی پرتاب میشود در «واقع مندی» یا همان «در آنجا» که این افکندگی امکان های وجودی دازاین را محدود میکند مثل وضعیت تاریخی و میراث سنتی که دازاین در انتخاب آن دخالتی ندارد و در فهم دازاین از شیوه وجود داشتنش موثر است. 

چهار. 

 «از آنِ من بودن» 

دازاین دارای چیستی و ماهیت مشترک و ثابتی نیست. هر دازاین وجود خاصی دارد که در محدوده‌ی امکان های ویژه و انتخابهایی که صورت میدهد، نحوه ی هستی خود را میسازد. بنابراین هر فرد دازاین فردیت خاص خودش را دارد. 

« خر دازاین امکانهای خویش را دارد که منحصر به اوست و اگر با انتخاب خویش در این امکانها پیش برود و هستی خود را اگاهانه و با انتخاب معماری کند و کمال ببخشد، بر خویش غلبه کرده و وجودی «معتبر» شده است اما اگر دست به انتخاب نزند و در روزمرگی غرق شود، بر خویش غلبه نکرده و وجودی «غیر معتبر» خواهد بود»

البته هایدگر میگوید در هر دوصورت دازاین از هستی بهره‌مند خواهد بود و این نیست آن یکی از دیگری هستی بیشتری داشته باشد. 

پنج. 

دازاین موجوی است که بر خودش منکشف میشود. و این از دو طریق رخ میدهد:

۱-احوال و احساسات. ۲-فهم

فهم مقوله ای است که امکان های دازاین را برای او آشکار میکند. امکان ها به معنی احتمال ها نیست بلکه دازاین با فهم، خود را در امکان های جدید میبیند. هایدگر این را «فراافکنی» نامیده است. 

دازاین در عین حال که اشیا و موجودات را وارد دنیای خویش میکند و به آنها معنی میدهد، بعبارتی آنها را از آنِ خود میکند، به طریقی آنها را بر خود منکشف میکند و با فهم هم خود را برای خود در امکان هایی که مقابلش وجود دارند منکشف میکند. 

وقتی با حصول فهم، امکانی برای دازاین فراهم میشود، نحوه‌ای از هستی و موقعیتی خاص به روی او گشوده میشود که میتواند خود را پیش ببرد و با آن به نحوه ی هستی و وجودی جدید برسد. بنابراین فهمی که امکانهای دازاین را معرفی میکند با اموری نظیر «قادر بودن برای اداره چیزی» یا «شایستگی برای انجام کاری» مرتبط است. 

به بیان ساده تر؛ انسان موجودیست که هستی اش کامل نیست و همواره در حال رسیدن و شدن است. او برای رسیدن به موقعیت و نحوه ی هستی جدید، باید چنین امکانی از پیش برایش فراهم شود و فهمیدن این امکان را فراهم میکند و دازاین با عمل فهم و تحصیل امکانهای جدید، خود را گامی پیش میبرد. 

در گام بعدی، بسته به انتخاب دازاین است که آن امکان را انتخاب کند یا نکند و اینگونه آن امکان را فعلیت بخشد. 

بنابراین دازاین در هر لحظه، بخاطر فهم و دیدن خودش در امکانهای پیش رو و آینده، از خودش جلوتر است. زیرا او خودش را از قبل در برخی از امکانهایش افکنده است. 

پس دازاین در هر لحظه بیش از آن چیزیست که در معاینه دقیق به نظر می‌آید. 

ساختار دازاین ادامه دارد... 

  • امیر آبتین

ساختار وجودی دازاین - بخش اول

از نظر هایدگر؛ هستی، هستیِ هست هاست. هستی وجودی درعرض سایر موجودات نیست تا با درک و شناخت برخی از موجودات به شناخت هستی برسیم. هستی حقیقت نهفته در همه هست هاست و هر موجودی هستی خاص خود را دارد.

بنابراین تنها را شناخت هستی، دریافت و شهود آن در یکی از وجودات است. و راههای دیگر که جنبه استدلالی و استنتاجی دارند به بن بست میخورد. زیرا در استدلال و استنتاج ما بر اساس معلومات میخواهیم به کشف مجهولات برسیم اما هستی وجودی نیست که در موجود وجود داشته باشد بلکه هستی موجودیست که بواسطه آن، موجود از عدم و نیستی متمایز شده است. 

اگر بخواهیم از استدلال استفاده کنیم مثل این است که ما بخواهیم هستی را از موجود جدا کنیم، انگار موجود و هستی دو چیز جداگانه هستند و میخواهیم از طریق مشاهدات پی ببریم که هستی ای که درون موجود است، چیست. اما این ممکن نیست چون هستی درون موجود نیست، هستی حقیقت موجود است.

هایدگر از میان موجودات، وجود انسان(دازاین) را نقطه آغازین شناخت هستی میداند.

و اما ساختار دازاین یا همان انسان که هایدگر آنها را برشمرده:

یک

دازاین ترکیبی از sein است به معنای هستی و da به معنی آن جا. پس دازاین یک "هستی_آن جا" یا یک "هستی_در_ جهان" است.

آنجا یعنی در جهان بودن و دنیایی که هر دازاین در ان بسر میبرد.

مراد از "انجا" محیط خارجی یا سیاره زمین یا هر مکان خارجی نیست بلکه مانند دنیای هنر، دنیای ورزش، دنیای شکسپیر است. وقتی میگوییم دنیای شکسپیر منظور عصر و جامعه‌ای است که در شخصیت او تاثیر گذاشته و همچنین از او تاثیر پذیرفته. منظور دنیا همان حیات است منتها در اکثر اندیشه ها حیات انسان را مشترک میدانند اما هایدگر دنیا را حیات ذهنی و منحصر بفرد هر دازاین میداند.

هایدگر حتی در مقابل کسانی که میگویند انسانها ذات مشترک دارند و تعریفی ذات گرایانه از انسان ارایه داده اند می‌ایستد. دازاین چیستی و ذات قابل تعریفی ندارد بلکه یک هستی در جهان است.

دازاین موجودی است که مجذوب و شیفته آمیزش و معاشرت اجتماعی و انجام دادن وظایف عملی و پی گیری علایق فردی باشد. بنابراین در هریک از این موارد دازاین یا همان انسان وارد روابطی میشود و علایق و نیازها و اهداف خاصی او را درگیر میکند. یعنی او را در جهان خاصی وارد میکند. هایدگر این درگیر شدن با نیازها و علایق و اهداف خاص را "بودن در جهان" مینامد.

دو 

واقع بودگی

واقع بودگی یعنی من در جهانی ورای اراده و میل خودم وجود دارم و قالب زده شده ام. من بعنوان دازاین دنیای خودم را دارم. این دنیا نمیتواند بدون من باشد و من هم بدون آن دنیا نمیتوانم خودم باشم.

واقع بودگی افاده محدودیت و وابستگی تاریخی تاریخی دازاین است. من در دنیایی قالب زده شده ام که همه ان ساخته خودم نیست. من آزادم این قالب را به خود اختصاص دهن و با آن سازگار شوم اما این انتخاب آزادانه در درون حصاری است که حدود و امکانهای درون آنرا من شکل نداده ام. هرچند آنرا میپذیرم. بعبارت دیگر واقع بودگی یعنی به عهده گرفتن آنچه بوده است.

پس انسان یا دازاین در جهان زندگی میکند، جهانی که جهان اوست بنابراین نمیتواند برتر از جهان بنشیند و همچون یک آگاهی به عنوان سوبژه به جهان به منزله شی یا ابژه بنگرد.

هرقدر فهم دازاین از خویش افزایش یابد نمیتواند بر جهان غلبه کند چرا که شرط بودن او در جهان بودن است. حتی همین فهم از خویش را هم این جهان و در جهان بودن به ارمغان می‌آورد.

پس در جهان بودن یک مانع نیست بلکه شرط وجودی حصول دانش و فهم برای دازاین است

به ابعاد دیگه دازاین را در ادامه میپردازم

  • امیر آبتین