ساختار وجودی دازاین- بخش دو
تا اینجا (در پست قلب هایدگر) دو مورد از ساختار و ویژگی های دازاین یا انسان بیان شد، دو مورد از حالت در جهان بودگی انسان؛ دازاین یعنی هستی در جهان و هر دازاین دنیای خود را دارد و دازاین دارای واقع بودگی است و خود را در موقعیتی خاص میابد و اما ادامه ویژگی های آن...
سه
«افکندگی»
افکندگی یکی از ویژگی های وجودی دازاین است. این حالت ارتباط نزدیکی با خصیصه «واقع بودگی» دارد که در مقاله قبلی توضیح دادم.
افکندگی یا پرتاب شدگی به این معنیست که دازاین در موقعیتی خاص پرتاب شده.
مراد از واقع بودگی این بود که دازاین همواره خودش را در موقعیتی میآبد که بودن نام دارد. دازاین هرگز در افق های بسیار باز عمل نمیکند، یعنی نمیتواند خود را در آینده ای بسیار دور و با شرایطی که از حال حاضر اوست، تصور کند زیرا برای هرلحظه ای از وجود داشتنش از قبل «داده های» زیادی وجود دارد مثل انتخابهای گذشته و برخی که اساسا انتخاب نشده اند و همین انتخاب نشدن در روند فعلی او اثر گذاشته.
بعبارتی دازاین با خاصیت افکندگی پرتاب میشود در «واقع مندی» یا همان «در آنجا» که این افکندگی امکان های وجودی دازاین را محدود میکند مثل وضعیت تاریخی و میراث سنتی که دازاین در انتخاب آن دخالتی ندارد و در فهم دازاین از شیوه وجود داشتنش موثر است.
چهار.
«از آنِ من بودن»
دازاین دارای چیستی و ماهیت مشترک و ثابتی نیست. هر دازاین وجود خاصی دارد که در محدودهی امکان های ویژه و انتخابهایی که صورت میدهد، نحوه ی هستی خود را میسازد. بنابراین هر فرد دازاین فردیت خاص خودش را دارد.
« خر دازاین امکانهای خویش را دارد که منحصر به اوست و اگر با انتخاب خویش در این امکانها پیش برود و هستی خود را اگاهانه و با انتخاب معماری کند و کمال ببخشد، بر خویش غلبه کرده و وجودی «معتبر» شده است اما اگر دست به انتخاب نزند و در روزمرگی غرق شود، بر خویش غلبه نکرده و وجودی «غیر معتبر» خواهد بود»
البته هایدگر میگوید در هر دوصورت دازاین از هستی بهرهمند خواهد بود و این نیست آن یکی از دیگری هستی بیشتری داشته باشد.
پنج.
دازاین موجوی است که بر خودش منکشف میشود. و این از دو طریق رخ میدهد:
۱-احوال و احساسات. ۲-فهم
فهم مقوله ای است که امکان های دازاین را برای او آشکار میکند. امکان ها به معنی احتمال ها نیست بلکه دازاین با فهم، خود را در امکان های جدید میبیند. هایدگر این را «فراافکنی» نامیده است.
دازاین در عین حال که اشیا و موجودات را وارد دنیای خویش میکند و به آنها معنی میدهد، بعبارتی آنها را از آنِ خود میکند، به طریقی آنها را بر خود منکشف میکند و با فهم هم خود را برای خود در امکان هایی که مقابلش وجود دارند منکشف میکند.
وقتی با حصول فهم، امکانی برای دازاین فراهم میشود، نحوهای از هستی و موقعیتی خاص به روی او گشوده میشود که میتواند خود را پیش ببرد و با آن به نحوه ی هستی و وجودی جدید برسد. بنابراین فهمی که امکانهای دازاین را معرفی میکند با اموری نظیر «قادر بودن برای اداره چیزی» یا «شایستگی برای انجام کاری» مرتبط است.
به بیان ساده تر؛ انسان موجودیست که هستی اش کامل نیست و همواره در حال رسیدن و شدن است. او برای رسیدن به موقعیت و نحوه ی هستی جدید، باید چنین امکانی از پیش برایش فراهم شود و فهمیدن این امکان را فراهم میکند و دازاین با عمل فهم و تحصیل امکانهای جدید، خود را گامی پیش میبرد.
در گام بعدی، بسته به انتخاب دازاین است که آن امکان را انتخاب کند یا نکند و اینگونه آن امکان را فعلیت بخشد.
بنابراین دازاین در هر لحظه، بخاطر فهم و دیدن خودش در امکانهای پیش رو و آینده، از خودش جلوتر است. زیرا او خودش را از قبل در برخی از امکانهایش افکنده است.
پس دازاین در هر لحظه بیش از آن چیزیست که در معاینه دقیق به نظر میآید.
ساختار دازاین ادامه دارد...